می خواستم بروم تا انتهای عدم ، می خواستم نیست شوم ، گم شوم.قلب شیشه ای غرورم افتاد و شکست . حتی آهی نکشیدم چون زندگی را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم می دهم به شبنم های شفاف ، به صداقت یاس ، تو را قسم می دهم به پاکی و محبت که بمانی
تو را قسم می دهم به آب و آیینه که بمانی ... همه رفتند ، تو بمان ...
افسوس ...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم افسوس ...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه ه ه ه ه می کشیم