سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
JavaScript Codes
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از تو انتظار نداشتم - تمام زندگی من...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شوخی، کینه به بار می آورد . [امام علی علیه السلام ـ در وصیّت خود به فرزندش حسن علیه السلام ـ]   بازدید امروز: 46  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 126854
 
از تو انتظار نداشتم - تمام زندگی من...
 
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| پیوندهای روانه || تمام زندگی من [137]
[آرشیو(1)]


|| مطالب بایگانی شده || هفته دوم اسفند85
هفته سوم اسفند
نوشتهای پیشین
هفته چهارم اسفند
اولین برداشت 86

|| اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || از تو انتظار نداشتم - تمام زندگی من...
رامین
احساسی مهربون عاشق

|| لوگوی وبلاگ من || از تو انتظار نداشتم - تمام زندگی من...

|| لینک دوستان من || اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
بی سرزمین تر از باد

|| لوگوی دوستان من ||








|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
از تو انتظار نداشتم
نویسنده: رامین(جمعه 85/12/11 ساعت 4:35 عصر)

 

 


یکی بود یکی نبود
نمی خوام مثل تموم قصه ها
بگم هیچکسی نبود غیر خدا
آخه تو اون زمونا
دنیا پربود از یه مشت بی سروپا
آسمون ابری بودش
شایدم آفتابی
نه ببخشین شب بود
یه شب مهتابی
توی این قصه ما
پسری بود
شنگول وخوشحال وسبک
شادازاین زندگی هرروزش
*****************
یکی از همین شبا
پسر قصه ما
یه هو خیلی ناهوا
نیگاکرد به اون دورا
از اون دورا
یه دختر بلا
مثل یک پرتو هوا
آروم آروم نزدیک می شد
پسره دخترای زیادی رو
همیشه نیگا می کرد
بعضی وقتا شایدم صدا می کرد
اما به هیچکدومش دل نمی داد
امااز کار خدا
شایدم بخت بد اون پسره
ایندفعه
پسر قصه ما
دل سپرده بود به دختر بلا

**************
چند روزی که گذشت
یاد ائن چشمای مست
کم کمک
از دل اون پسره بارشو بست
آخه اون خسته بودش
خسته از هرچی نگاه
توی این دنیای پست
میدونین اون پسره
باخودش فکر می کرد
عشق ارزش نداره
یه دل غربت زده
احتیاجی به محبت ونوازش نداره
ولی انگار که خدا
اونی که اون بالاهاست
نمی خواست اون پسره
تک وتنها بمونه
واسه دل خودش
قصه غربت بخونه
همینم بود که یه شب
یه هو حس کرد که دلش
داره تندتر می زنه
مثل اینکه تنگ غروب یکی داره در می زنه
می دونین یواش یواش کارا داشت بالا می گرفت
آخه عشق اون چشا کم کمک توی دلش جا می گرفت
دیگه عاشق شده بود............
بی خیالش بگذریم
بریم سراغ دختره
بعد ائن روز قشنگ
دختره دلش می خواست پر بکشه
مثل تموم دخترا

***********
باقی قصه ما
قصه یه عشق پاکه به خدا
قصه یه عشق پاک
که مثل یه شعر ناب
آخر خوبی داره
غافل از اینکه همیشه یکی هست
که مثل دیو سیاه قصه مادر بزرگ
نمی خواد که قصه ها همیشه خوب تموم بشه
آخه اون دلش می خواد
عمرمون حروم بشه
همینم بود که یه شب
یه چیزی تارو سیاه
مثل یک دیو سیاه
اومد توی قصه ما
اسم این دیو سیاه جدایی بود..............

*****************
دختر قصه ما می خواست بره
بره اون دوردورکا
بره وپسره رو تک وتنها بزاره
قصه عشقشونو پشت سرش جابزاره
با یه دنیا غم ورنج
مثلی که می خواست بره دنبال گنج
اما پیش از رفتن دلش می خواست
پسره قصه رو از یاد ببره
بزاره غصه هاشو باد ببره
پسره هیچی نگفت
آخه قلب پسره
پراز عشق نابی بود
پراز عشق پاک وناب دختره
دختره سرشو انداخت پایین
پسره خواست سرشو بالا کنه
آخه اون می خواست تو اون چشم قشنگ نیگا کنه
ولی وقتی دختره
سرشو بالا گرفت
نیگاشو راست توی اون نیگا گرفت
دوسه تا قطره اشک
یواش یواش
اومد پایین از تو چشاش
پسر قصه ما دلش شکست
دل سنگ پسره طاقت این اشکو نداشت
پسر قصه ما دلش می خواست کاری کنه
تا دیگه اشکای گرم دختره
یواش یواش
جاری نشه رو گونه هاش
ولی آخه مگه کاری میشه کرد؟

**********
دختره هیچی نگفت
فقط می گفت باید برم
این وگفت وگریه کرد
پسره حتی نگفت
واسه چی باید بری؟
نمیشه اصلا" نری؟
دختره فقط می گفت باید برم
این وگفت و گریه کرد
این وگفت وگریه کرد

***************
خوب دیگه قصه ما
مثل تموم قصه ها
اول وآخری داره
میدونین آخر این قصه چی شد؟
شایدم نمیدونین
شما چی فکر می کنین؟
شایدم فکر می کنین اون دختره گذاشت ورفت؟
مثل اینکه منتظرین
باشه می گم کجا بودیم؟

***********
دختره گریه می کرد

 

بتراش ای سنگ تراش
بتراش ای سنگ تراش
سنگی از معدن درد
بهر مزارم بتراش
روی سنگ قبر من
عکسی از
چهره ی زیبای نگارم بتراش
بنویس ای سنگ تراش
عاقبت شدم فداش
بنویس تا بدونه
عمرمو دادم براش
بتراش ای سنگ تراش
بتراش ای سنگ تراش
رو نو شته های سنگ قبر من
تو با خون جگرم رنگی بزن
درکنار دل صد پاره ی من
جلوه ای ازیک دل سنگی بکش
سنگ تراش پایین این دل بنویس
عاشق زاری رو کشته با جفاش
بس که روز وشب میگن این با دلم
سایه ای از یک خروس جنگی بکش
بتراش ای سنگ تراش
بتراش ای سنگ تراش
سنگی از معدن درد
بهر مزارم بتراش
روی سنگ قبر من
عکسی از
چهره ی زیبای نگارم بتراش
بنویس ای سنگ تراش
عاقبت شدم فداش
بنویس تا بدونه
عمرمو دادم براش
عمرمو دادم براش
؟
عمرمو دادم براش
شعر قشنگیه البته به نظر من
نظر شما دوستان محترم چیه؟؟
موفق باشین

 



نظرات دیگران ( )